Thursday, May 26, 2005

عمق معناي عشق

خدايا به من توان ده كمي سطحي تر بيند يشم.
چرا در جايي كه او اين قدر در سطح آب شناوراست و ذهنش هواخورده زمين شده است من بايد در عمق معنا غرق شوم.چرا؟ چرا به من زيستن در اعماق تجربه هاراآموختي؟
چه قدر دلم براي زندگي بر روي زمين تنگ شده است.هنوز در شگفتم كه چگونه راز تحمل اين درد را به گوش من خوانده اي؟ شب روشن تر از دنياي من است.چه قدر سرد و تاريك است در انبوه غم خاطرات و تجربه هاي ديرين زيستن.تو نمي تواني درك كني چه قدر شكننده است اينكه از زير آفتاب داغ گرم و تابان عشق كه تمام تن را سوزانده به انتهاي انجماد وتنهايي رسيدن.قلب كدام سنگدل طاقت اين تغيير را دارد كه قلب شكننده من؟
در استانه ورود به اين دنياي بي تو قلبم آنچنان داغ عشقت بود كه با آنكه چون الماس از او مراقبت مي كردم از سرما شكست. آرام آرام شكست و از دستانم فرو ريخت و من ديدم . و من ديدم چگونه قطره قطره خون اشك هاي او در گونه هاي سرد جدايي مردندو منجمد شدند . و باز هم ديدم ، از پشت اين اشك هاي عاشق منجمد و در مركز هر قطره تو را ديدم.تو را.
Blue_Love_Yass

No comments: