Monday, May 30, 2005

توجه

جهت اطلاع عرض كنم كه مطالب اين صفحه از وبلاگ، مطالب اين ماه است.براي دسترسي به آرشيومطالب ماه هاي پيش روي لينك زيركه در سمت راست وبلاگ قرار دارد كليك كنيد
archives
april 2005
may 2005

خاطر يار

گويند بادبادك خيال، تنها در مسير نسيمي كه از سوي ديار يار بر ميخيزد به پرواز درآمده، فراتر از توده ابرهاي اندوه و بسمت خورشيد تابان مهر، تا فلك اوج ميگيرد.
شوق تجديد ملاقات، رخوت غم دلتنگي و درد ناشي از جراحت دل در نبرد جانانه زندگي حكايت از زمان گرانبار دوراني شكوهمند دارد كه شايسته آنست تا بر مزار اين موهبت فنا شده بجاي كاشتن "فراموشم مكن" و آبياري با اشك ديده، "قاصدك" كاشت و آه سينه بر آن دميد. و پسنديده آنست تا يادش را همچون تاج مرواريد بر سر در عرش اعلاي وجود جاي داد، تا افسوس از دست رفتنش را پيله وار همچو زانو در بغل تنيد. چرا كه در لحظات شادي، ترديد، جسارت، دلسوزي، ترس، اميد، اضطراب، لذت و انتظاري كه بوقوع پيوست، پيچك انس و علاقه با رشد و نموي فريبنده گردا گرد ريشه هاي وجود تابيد و به گل نشست.
اين چه نيروي شگرفيست، كه انچنين جان ها را به يكدگر پيوند ميزند كه شب و روز را درهم تافته، روح و روان را بهم بافته، تفكر را به تفرج مداوم انديشه در باغ معطر رويا ميبرد.
كدامين تند باديست كه بادبان كشتي دل را جهت داده و بسمت خليج صدف پرور يار هدايت ميكند، كه حتي سكان ستبر عزم نيز در مشتان توانمند اراده از تغيير مسير در درياي بيكران عشق عاجز مي ماند. امواج سهمگين، رگبار باران و مه غليظ مانع پيمودن اينچنين سفر معنوي نيست، همچنان كه دستان پر خراش تدبير لحظه اي در اداي وظيفه به تعهد از كشمكش با نيروي تقدير باز نمي ايستند. اگرچه دل نگران از طوفانهاي شك و گردابهاي فراموشيست. ليكن اميد دستيابي به آرزو تصويري حقيقي، ذهنيتي راستين و طبيعتي الاهيست. چه بسا ستارگان آسمان فانوسهاي راهنماي مخلصين اين طريقت باشند تا همواره با چشم دوختن به آسمان، خيال را پرواز داده و زخم سرگشاده دل را التيام بخشند.
شايد كه تبادل همزمان احساسات، تخيلات، تمايلات، رفتار، افكار، كردار و گفتار در ايام مصاحبت سبب پرورش روحي يكسان در قالب هاي متفاوت گرديده كه در ژرفاي زمان، خاطر اينچنين وفادار مانده.

آن هنگام كه

آن هنگام كه گونه هايم را تر باران خيس كرد هيچ نفهميدم چون تمام صورتم را اشك تو نم كرده بود.

آن هنگام كه باد خنك بهاري تنم را نوازش مي داد هيچ نفهميدم چون تمام وجودم را باد سرد پاييز فراموشي فنا كرده بود.

آن هنگام كه بلبلان پيغام بهار مي آوردند من هيچ نفهميدم چون آواي جغد شوم سرنوشت تمام گوشم را پر كرده بود.

آن هنگام كه خورشيد گرم عشق در دلت طلوع كرد من هيچ نفهميدم چون تمام سرزمينم را تاريكي نبودنت سياه كرده بود.

آن هنگام كه تازيانه هاي زمانه قلبم را نشانه گرفتند از درد هيچ نفهميدم چون تمام قلبم را تركه هاي عشق تو كبود كرده بود.

آن هنگام كه آرزوهاي شيرين در راه رسيدن بودند من هيچ نفهميدم چون تمام آرزوهايم را آرزوي مرگ بيرنگ كرده بود.

آن هنگام كه از دورها صدايم كردند من هيچ نفهميدم چون تمام خلوتم را سكوت رفتنت پر كرده بود.

آن هنگام كه شادي دوباره ديدنت را مي ديدم هچ نفهميدم چون تمام شادي هايم را ماتم نبودنت فرا گرفته بود.

آن هنگام كه عشقي در حال انتشار در قلبم بود هيچ نفهميدم چون سراسر دلم را عشق تو لبريزكرده بود.

ولي آن هنگام كه...

ولي آن هنگام كه رفتي و تنهايم گذاشتي من فهميدم، چون تمام دلم را خرده شكسته هاي قلبم فرا گرفته بود.
Blue_Love_Yass

Thursday, May 26, 2005

چه سخت است

چه قدر سخت است ؟ چه قدر سخت است سوختن و به خاكستر نشستن جنگلي سبز را ديد و نتوان هيچ كاري كرد؟ و چه سخت تر است وقتي كه به باد رفتن خاكستر وجود اين جنگل را ديدن. و چه زيباست به بار نشستن درخت عشق را در جايي ديگر با خاكستر وجود يك عاشق.
من پشت چشمان كاغذيني كه هر روز صبح چشمهايم رو به آنها گشوده مي شود دريايي مي بينم. ولي دريايي نه از جنس محبت.دريايي از جنس عشق .دريايي كه قايق قلب عاشق و كوچك من در آن غرق شدو من نابودي و نيست شدن را پذيرايم چون كه در اقيانوس عشق تو غرق شدم.چه قدر خوب شد به ساحل آرامش نرسيدم چرا كه با رسيدن به ساحل شايد طعم شيرين عشقت را از دست مي دادم ولي حالا ..حالا ديگر براي هميشه طعم شيرين تلخ بودن در عشقت را مي چشم.
براي هميشه
blue_love_yass

عمق معناي عشق

خدايا به من توان ده كمي سطحي تر بيند يشم.
چرا در جايي كه او اين قدر در سطح آب شناوراست و ذهنش هواخورده زمين شده است من بايد در عمق معنا غرق شوم.چرا؟ چرا به من زيستن در اعماق تجربه هاراآموختي؟
چه قدر دلم براي زندگي بر روي زمين تنگ شده است.هنوز در شگفتم كه چگونه راز تحمل اين درد را به گوش من خوانده اي؟ شب روشن تر از دنياي من است.چه قدر سرد و تاريك است در انبوه غم خاطرات و تجربه هاي ديرين زيستن.تو نمي تواني درك كني چه قدر شكننده است اينكه از زير آفتاب داغ گرم و تابان عشق كه تمام تن را سوزانده به انتهاي انجماد وتنهايي رسيدن.قلب كدام سنگدل طاقت اين تغيير را دارد كه قلب شكننده من؟
در استانه ورود به اين دنياي بي تو قلبم آنچنان داغ عشقت بود كه با آنكه چون الماس از او مراقبت مي كردم از سرما شكست. آرام آرام شكست و از دستانم فرو ريخت و من ديدم . و من ديدم چگونه قطره قطره خون اشك هاي او در گونه هاي سرد جدايي مردندو منجمد شدند . و باز هم ديدم ، از پشت اين اشك هاي عاشق منجمد و در مركز هر قطره تو را ديدم.تو را.
Blue_Love_Yass

Monday, May 23, 2005

بيابان


شايد اين مهم نباشد كه تو مرا در اين بيابان تنها گذاشتي و رفتي،به اين

مي انديشم و مي نالم كه چه بيابان بيهوده وسوزاني بود سرزمينم كه تو را

ياراي ياري من درپشت سر گذاشتن اين بيابان نبود.و مرا بعد از تودر اين بيابان سرنوشتي جز سوختن
نيست

Friday, May 20, 2005

نامه آبراهام لينکلن به آموزگار پسرش

به پسرم درس بدهيد. او بايد بداند که همه ي مردم دادگر و همه ي آنها رو راست نيستند،اما به پسرم بياموزيد که به ازاي هر بدکار انساني خوب هم وجود دارد. به او بگوييد به ازاي هر سياستمدار خودخواه رهبر جوانمردي هم يافت مي شود.
به او بياموزيد اگر با کار و زحمت خويش يک دلار کسب کند , بهتر از آن است که جايي روي زمين , پنج دلار بيابد. به او بياموزيد که از باختن پند بگيرد و از پيروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر داريد. به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد. اگر مي توانيد به او نقش موثر کتاب در زندگي را آموزش دهيد .به او بگوييد بينديشد, به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود .به گلهاي درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز مي کنند دقيق شود و بنگرد. به پسرم بياموزيد که در مدرسه بهتر اين است که مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد. به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها ملايم و با گردن کش ها گردن کش باشد. به او بگوييد به باورهايش باور داشته باشد.حتي اگر همه بر خلاف او حرف بزنند . به پسرم ياد بدهيد که همه ي حرف ها را بشنود و سخني را که به نظرش درست مي رسد برگزيند. ارزشهاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد. اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد که در اوج غم و اندوه لبخند به لب داشته باشد. به او بياموزيد که از اشک ريختن خجالت نکشد. به او بياموزيد که مي تواند براي انديشه و شعورش مبلغي تعيين کتد.اما قيمت گذاري براي دل بي معناست. به او بگوييد که تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با همه­ي نيرو مبارزه کند. در کار آموزش به پسرم نرمي به خرج دهيد اما از او يک نازپرورده نسازيد . بگذاريد شجاع باشد. به او بياموزيد که به مردم باور داشته باشد. توقع زيادي است اما ببينيد که چه مي توانيد بکنيد.
از استاد ارجمند جناب آقاي دكتر خان تيموري كه اين مقاله را در اختبار ما قرار دادند ممنون ومتشكريم.

Wednesday, May 18, 2005

برای تو...

چگونه می شود به آنکه می رود اين گونه ساکت و آرام , فرمان ايست داد؟
يوسف گمگشته باز آيد به کنعان, غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غم ديده حالت به شود, دل بد مکن
وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور
در بيابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغيلان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
دوست عزيز و خوش قلبم:ژيلا
hph

Monday, May 16, 2005

منتظر

هميشه يك نفر اينجا در انتظار شنيدن صحبت ها و نظرات شما لبريز ترين است.پس لطفا نظر بدهيد.ممنون
سمانه:Blue_Love_Yass

اصل بقاي عشق

اصل بقاي عشق:هيچ عشق واقعي از بين نمي رود فقط از صورتي به صورت ديگر تبديل ميشود ولي ذات ان هميشه عشق است
blue_love_yass

و هنوز هم


و هنوز وقتي باران عشق مي بارد تو را به خاطرم مي آورد.

و هنوز وقتي بوي بهار به مشامم مي رسد تو را به يادم مي آورد.

و هنوز و قتي اشك هايم را بر گونه هايم مي بينم تو را در زلالي اشك هايم مي بينم.

و هنوز وقتي پاكي نمازم را حس مي كنم پاكي عشقت را مي بينم.

و هنوز وقتي به ياد عشقم مي افتم به خود مي بالم.

و هنوزاين هنوزهاي من هميشگي است...
blue_love_yass

Sunday, May 15, 2005

قوانين مورفي

دوست عزيز توجه شما رو به گوشه اي از قوانين جالب و كاربردي مورفي جلب مي كنم
هيچ اهميتي ندارد من كجا ميروم، من آنجا هستم!
- زماني كه مي خواهيد لكه روي شيشه پنجره را پاك كنيد هميشه لكه سمت ديگر شيشه ميباشد!
- دو عنصر در طبيعت فراوان ميباشند: يكي هيدروژن و ديگري حماقت!!
- كار تيمي همواره ضروري مي باشد چون به شما اجازه مي دهـد تـا در صورت بروز مشكل فرد ديگري را نكوهش كنيد!
هر چه عقيده اي مسخره تر باشد احتمال موفقيت آن بيشتر مي باشد!!
هيچ چيز هيچگاه بهتر نشده و نخواهد شد!
- افرادي كه مي توانند بهترين نصيحت ها را بكنند، نصيحت نمي كنند!!
هيچ عمل نيكي بدون مجازات نخواهد ماند!! :
به نظر من آخرين قانون شايد بهترين اين قوانين باشه.
اين قوانين 50 تا است. اگر بيشتر خواستيد به من ايميل بزنيد در اختيارتون قرار ميدهم.
در ضمن از استاد ارجمند ؛جناب آقاي دكتر خان تيموري ؛ كه اين قوانين رو در اختيار ما قرار دادند ممنون و سپاس گزارم.

Wednesday, May 11, 2005

خاكستري

دانم پشيمان شوي روزگاري
پس چرا بر من ننمودي ياري؟
ياد خود آري چو گذشته ها را
مي شود اشكت ز دو ديده جاري
اينكه دل داده اي به رقيب پست من
كوتاه از دامانت كرده اي دست من
گريانم من
خنداني تو
نالانم من
شاداني تو
بردي ز قرارم
به نهادم شرار غم افكندي
عهدي كه تو بستي و شكستي
مگر از من چه ديديي؟
به خدا دانم كه نداري
پس از اين با من سر ياري
چو برفتم از ياد تو
گريانم من
خنداني تو
نالانم من
شاداني تو
.......

Sunday, May 08, 2005

وفا

بي وفايي را شايد بتوان بخشيد ولي هرگز نمي توان فراموش كرد
Blue_Love_Yass