Saturday, October 31, 2009

اگر يادمان بود

بگذار اين راه راه من باشدو
اين جاده جاده ي من
بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناك اين ابر

بگذار تا بگريم

بر تنهايي دستان بي رمق كوير
بگذارعاشق شوم

بر باد سرد پاييزي

بگذار آرام گيرم در آغوش سياه شب
بگذار نصيحت كنم

گلبرگ هاي عاشق را

بگذار بگويم از باران از شب از ماه
بگذار ابر عاشق شود ،

ببارد ، برسد به مشوق ،زمين

بگذار ابر ببارد بر گيسوان بيد ،

بي پروا و عاشق،

تر كند لبان سرخ گل ها را
بگذار برگ هايي از جنس طلا برقصند

در آغوش باد در بزم ابر

بگذار احساس كنم

پاكي شبنم را بر گلبرگ
بگذار بخندم

بر كودكي دنيا به بزرگي زمين

بگذار نگاهت در نگاهم غرق شود
بگذار شايد فردا زنده تر از امروز

بگذار زمين ناز كند ، باد فرياد كشد ،

ابر در فراق بسوزد
بخار گرفته است

دلم از سرماي اين شب اما

چشمان تو همه چيز را از پس اين پنجره ي
بخار گرفته از سپيدي غم مي بيند

بگذار بفهمم اين زجه از آن كيست

كه درون را پاره مي كند
بگذار بفهمم ، بدانم

جغد شوم بر سر شاخه ي خشكيده ي باغ

به كدامين گلبرگ خيره شده
بگذار بدانم

ابر چرا عاشق ، برگ چرا بي روح

بگذار بدانم

كجايي تا كه هر روز به شوق ديدنت به كنار بركه
خيره در زيبايي چشمانت غرق نشوم.....

Sunday, September 13, 2009

تو نديدي!

بي تو طوفان زده دشت جنونم

صيد افتاده به خونم

تو چه سان مي گذري

غافل از اندوه درونم؟!

بي من از كوچه گذر كردي و رفتي!

بي من از شهر سفر كردي و رفتي!

قطره اي اشك درخشيد به چشمان سياهم

تا خم كوچه بدنبال تو لغزيد نگاهم

تو نديدي!

نگهت هيچ نيفتاد به راهي كه گذشتي

چون درخانه ببستم

دگر از پاي نشستم

گوئيا زلزله آمد

گوئيا خانه فرو ريخت سرمن

بي تو من در همه شهر غريبم

بي تو كس نشنود از اين دل بشكسته صدايي

برنخيزد دگر از مرغك پربسته نوايي

تو همه بود و نبودي

توهمه شعر و سرودي

چه گريزي ز بر من؟!

كه زكويت نگريزم

گربميرم زغم دل

با تو هرگز نستيزم

من و يك لحظه جدايي؟!

نتوانم!

نتوانم!

بي تو من زنده نمانم



Wednesday, July 15, 2009

!


اي خداي مهربون دلم گرفته
با تو شعرام همگي رنگ بهاره
با تو هيچ چيزي دلم كم نمياره
وقتي نيستي همه چي تيره و تاره
كاش ببخشي تو خطاهامو دوباره
اي خداي مهربون دلم گرفته
از اين ابر نيمه جون دلم گرفته
از زمين و آسمون دلم گرفته
آخه اشكامو ببين، دلم گرفته
تو خطاهامو نبين،دلم گرفته
تو ببخش، فقط همين!دلم گرفته
توي لحظه هاي من،شيرين تريني
واسه عشق و عاشقي تو بهتريني
كاش هميشه محرم دل تو باشم
تو بزرگي، اولين و آخريني

Sunday, June 14, 2009

خداحافظ براي دهمين بهار





سلام اي غروب غريبانه عشق
سلام اي طلوع سحرگاه رفتن
سلام اي همه لحظه هاي جدايي

خداحافظ اي شعر شبهاي روشن
خداحافظ اي قصه عاشقانه
خداحافظ اي آبي روشن عشق
خداحافظ اي عطر شعر شبام
خداحافظ اي همنشين هميشه
خداحافظ اي داغ بر دل نشسته

تو تنها نمي ماني اي مانده بي من
تورا مي سپارم به دل هاي خسته
تو را مي سپارم به ميناي مهتاب
تورا مي سپارم به دامان دريا
تورا مي سپارم به دامان دريا
اگر شب نشينم اگر شب شكسته
تو را مي سپارم به روياي فردا
به شب مي سپارم تورا تا نسوزم
به دل مي سپارم تورا تا نميرم

Wednesday, June 03, 2009

swan death


شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشنيد به موجي
رود گوشه‌اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
كه خود در ميان غزلها بميرد
گروهي بر آنند كاين مرغ شيدا
كجا عاشقي كرد، آنجا بميرد
شب مرگ از بيم آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي، آغوش وا كن
كه مي‌خواهد اين قوي زيبا بميرد

Monday, February 16, 2009

----------

من این پایین نشستم سرد و بیروح
تو داری میرسی به قله کوه
داری هر لحظه از من دور میشی
از یادم دل می کنی مشهور میشی
تا مه راهو نپوشونده ، نگام کن
اگه رو قله سردت شد صدام کن


من این پایین نشستم سرد و بیروح
تو داری میرسی به قله کوه

داری هر لحظه از من دور میشی
از عالم دل می کنی مجهول میشی

تا مه راهو نپوشونده ، نگام کن
اگه رو قله سردت شد صدام کن

یه رنگ مرده از رنگین کمونم
من این پایین نمی تونم بمونم

منم اونکه تو رو داده به مهتاب
کسی که توروباور نداره حتی تو خواب

کسی که واسه آغوش تو کم نیست
می خوام یادم بره ، دست خودم نیست

تا مه راهو نپوشونده ، نگام کن
اگه رو قله سردت شد صدام کن
یه رنگ مرده از رنگین کمونم
من این پایین نمی تونم بمونم