Wednesday, May 18, 2005

برای تو...

چگونه می شود به آنکه می رود اين گونه ساکت و آرام , فرمان ايست داد؟
يوسف گمگشته باز آيد به کنعان, غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غم ديده حالت به شود, دل بد مکن
وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور
در بيابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغيلان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
دوست عزيز و خوش قلبم:ژيلا
hph

No comments: