Tuesday, December 05, 2006



حالمان بد نيست غم کم ميخوريم

کم که نه! هر روز کم کم ميخوريـم


آب مي خواهم، سرابم مي دهند

عشق مي ورزم عذابم مي دهنـد


خود نمي دانم کجا رفتم به خواب

از چه بيـــــدارم نکردي؟ آفتاب!!!!


خنجري بر قلب بيـمارم زدند

بي گناهي بودم و دارم زدند


دشنه اي نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمي پشتــــم شکست


سنگ را بستند و سگ آزادشد

يک شبه بيـــــــداد آمد داد شد


عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام

تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام


عشق اگر اينست مرتد مي شوم

خوب اگر اينست من بد مي شوم


بس کن اي دل نابساماني بس است

کافرم! ديگر مســــــلماني بس است


در ميان خلق سر در گم شدم

عاقبت آلـــــوده ي مردم شدم


بعد ازاين با بي کسي خو مي کنم

هر چه در دل داشتــــم رو مي کنم


نيستم از مردم خنجــــــــــر بدست

بت پرستم، بت پرستم، بت پرست


بت پرستم،بت پرستــي کار ماست

چشم مستي تحفه ي بازار ماست


درد مي بارد چو لب تر مي کنم

طالعم شوم است باور مي کنم


من که با دريا تلاطـم کرده ام

راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟


قفل غم بر درب سلــــولم مزن!

من خودم خوشباورم گولم مزن!


من نمي گويم که خاموشم مکن

من نمي گويم فراموشـــــم مکن


من نمي گويم که با من يار باش

من نمي گويم مرا غم خوار باش


من نمي گويم،دگر گفتن بس است

گفتن اما هيـــچ نشنفتن بس است


روزگارت باد شـــــــــــيرين! شاد باش

دست کم يک شب تو هم فرهاد باش


آه! در شـــهر شما ياري نبود

قصه هايم را خريداري نبود!!!


از درو ديوارتان خـــــون مي چکد

خون من،فرهاد،مجنون مي چکد


خسته ام از قصه هاي شوم تان

خسته از همدردي مســموم تان


اينهـــمه خنجر دل کس خون نشد

اين همه ليلي،کسي مجنون نشد


آسمان خالي شد از فريادتان

بيستون در حسرت فرهادتان


کوه کندن گر نباشد پيشه ام

بويي از فرهاد دارد تيشـه ام


عشق از من دور و پايم لنگ بود

قيمتش بسيار و دستم تنگ بود


گر نرفتم هر دو پايم خسته بود

تيشه گر افتاد دستم بسته بود


هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!

فکر دست تنـــــگ مارا کرد؟ نه!


هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه!

هيچ کس اندوه مــــا را ديد؟ نه!


هيچ کس اشکي براي ما نريخت

هر که با ما بود از مــــا ميگريخت


چند روزي هست حالم ديدنيست

حال من از اين و آن پرسيـدنيست


گاه بر روي زمين زل مي زنم

گاه بر حافظ تفـــاءل مي زنم


حافظ ديوانه فالـــــــم را گرفت

يک غزل آمد که حالم را گرفت:


" ما زياران چشـــم ياري داشتيم

خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم"

Saturday, December 02, 2006


تمام محبت و عشق آتشینم که در دل سنگت هرگز اثر نکرد
کبوتر دلت که پر گرفت ازآغوش عشقمان کبوترم را خبر نکرد
دل تو روزها پیش از کنارم رفته بود,من ماندم وغمی شکسته
کبوتر دل تو که با دیگری پرواز کرد و رفت هرگز ضرر نکرد
Blue_Lover_Yass

Sunday, November 19, 2006

دم آخر


مرا مي بيني و هر دم زيادت مي کني دردم
ترا ميبينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
به سامانم نمي پرسي نمي دانم چه سر داري
به درمانم نمي کوشي نمي داني مگر دردم
نه راهست اين که بگذاري مرا بر خاک و بگريزي
گذاري آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
ندارم دستت از دامن مگر در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردي بگيرد دامنت گردم

Saturday, October 28, 2006

چرا؟



خدایا احساس در هم شکستگیم را چگونه بنویسم؟
کدام قلم آتش قلبم را تاب می آورد؟
تا کجا صبر؟
چگونه بعد از او تاب بیاورم؟
خدایا بدون قلب چگونه زندگی کنم؟
مگر جز قلب مهربانش، مگر جز تکیه گاه سینه اش چیز دیگری می خواستم؟
مگو که زیاد می خواستم که بخشندگی صفت توست.
دل صد پاره ام رابه دست کدامین بندزن بسپارم که بسازدش؟
او را در کدامین قمار سخت وپای کدام میز نفرین شده باختم که نفهمیدم؟
مگر به ماندن قسم نخورده بود؟
چشمان کدام بی محبت نتوانست کلبه کوچک عاشقیم را ببیند؟
چرا خانه محبتم خراب شد؟
چرا رفت و همه چیزم را با خود برد؟

حيف...


حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم، چون ازت خبر نداشتم
حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی داری اما من ندیدم
حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تو از قشگیاش گذشتم
حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو، توی خواب
حیف با وفایی من، حیف عشق و اعتمادم
حیف اون دسته گلی که، توی پاییز به تو دادم
حیف فرصتهای نقرم، حیف عمرم و دقیقم
حیف هر چی به تو گفتم، راس راسی حیف سلیقم
حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده
حیف احساس طلاییم، حیف این عشق و عقیده
حیف شادیم توی روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود
حیف اون همه قسم ها که به اسم تو نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون که طاقت نیاوردم
حیف چیزی که ندارم، حیف ذوقی که نکردی
حیف گرمای دستم، که سپردمش به سردی
حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز، حیف واژه خیانت
حیف اون شبی که گفتم پیش تو کم ستاره
حیف اون حرفا که گفتی، گفتم اشکالی نداره
حیف چشمایی که گفتم، به تو با لبای خندون
حیف آرزوی دیدار، با تو بودن زیر بارون
حیف هر چی که سپردم، حیف هر چی که نبودی
حیف تکلیفم، بیاو روشنش کن تو به زودی
ما که رفتیم ولی یادت باشه دیوونه بودیم
واسه تو یه عمر اسیر، تو کنج این خونه بودیم
ما که رفتیم تو بمون با هرکی که دوسش داری
با اونی که پنهونی سر روی شونش می ذاری
ما که رفتیم ولی این رسم وفاداری نبود
قصه چشمای تو واسه ما تکراری نبود
ما که رفتیم حالا تو می مونی و عشق جدید
قصه چشمای تو واسه ما تکراری نبود
ما که رفتیم حالا تو می مونی و عشق جدید
می دونم چند روز دیگه می شنوم جدا شدید
ما که رفتیم ولی مزد دستای ما این نبود
دل ما لایق اینکه بندازیش زمین نبود
ما که رفتیم ولیکن قدر تو دونسته بودیم
بیشترم خواسته بودیم ولی نتونسته بودیم
ما که رفتیم تو برو دل بده دست دیگری
به قول حافظ ما هم داریم یه یاره سفری
ما که رفتیم تو بشین زیر نگاه عاشقش
آرزوم اینه فقط تلف نشه دقایقش
ما که رفتیم تو برو دنبال طالع خودت
ببینم که سال دیگه، کی میاد تولدت؟
ما که رفتیم تو بمون با اون که از راه اومده
اون که با اومدنش خنجر به قلب من زده
ما که رفتیم دل ندیم دیگه به عشق کاغذی
لااقل می اومدی پیشم، واسه خداحافظی

Monday, October 23, 2006


شبی بی حوصله رفتی ،دعا کردم که برگردی

خدا را تا سحر آن شب صدا کردم که برگردی

کنار پیچک خاموش و سرد باغچه ماندم

نمی دانی کجا رفتم ،چه ها کردم که برگردی

دوباره سایه ات تا کوچه ای بی انتها می رفت

و من هم گریه را بی انتها کردم که برگردی

اگرچه رفتنت این بار رنگ بر نگشتن داشت

ولی من آرزو کردم، دعا کردم که برگردی

ببین!اینجا کنار کودکی هامان نشستم باز

جوانی را ز دامانم جدا کردم که برگردی

و این نفرینی تنها به خود می گفت با افسوس
چه بیهوده دلم را مبتلا کردم که برگردی!

Tuesday, September 05, 2006


I miss you more and more,
With every moment, every day...
I wish you could return to me,
I wish you hadn't gone away.



It's hard to be without you,
I'm lonely and I'm sad;
I can't stop thinking of you
And the good times that we had.



If I could change just one thing,
I sure wish you could have stayed
Another day, another week...
Because with you I had it made.


...And I miss you so much...

Wednesday, August 30, 2006


باورم نميشه دستات توي دست من نباشن
رو در و ديوار خونه گرد تنهايي بپاشن
تو هموني كه مي گفتي تو دنيا
هيچ كي مثل من پيدا نميشه
تو هموني كه مي گفتي قلبم
مال تو باشه واسه هميشه
باورم نميشه چشمات
بره مال ديگرون شه
با غريبه آشنا شه
با غريبه مهربون شه
تو هموني كه مي گفتي تو دنيا
هيچ كي مثل من پيدا نميشه
تو هموني كه مي گفتي قلبم
مال تو باشه واسه هميشه

Wednesday, March 01, 2006

بوی یاس با آدم حرف می زند
خیلی حرف ها را من فقط از بوی یاس شنیده ام
گل یاس بو ندارد
آنچه از او می تراود
خاطره های معطر
خیال های لطیف و پاک و خوب شاعری است
شاعری که هیچ کس او را نمی شناسد
شاعری که خود را هم اکنون ,در عمق متروک محرابی مخفی کرده است

Blue_Lover_Yass

Saturday, February 18, 2006

طوفان


تو مثل لاله پیش از طلوع دامنه ها
که سر به صخره می گذارد
برای من غریبی و پاکی
تو را از وحشت طوفان سخت به سینه می فشارم
عجب سعادت غمناکی

Friday, February 03, 2006


ای عشق نازنین من
باز نیمه شب است .تنها مونس من در این لحظه های تنهایی ,اشک هایی است که به یاد تو بر گونه می ریزم.هیچ چیز نمی تواند تسکینم دهد جز ...و
قلبم درد دارد,اما درد قلبم را با عشق تو به شادمانی تبدیل می کنم.
عشق دل من و تو را متحد ساخته بودو ما نفس خداوند را بر خود احساس می کردیم.
ناله سر مکن دل من!و
خاموش باش دل من
خاموش باش که آسمان ناله هایت را نخواهد شنید.هوا آکنده از فریاد و ماتم است .دیگر جایی برای ناله های تو نیست..خاموش باش .دیگر نه اشباح به نجوای تو اعتنایی می کنند و نه کاروان تاریکی در برابر رویاهای تو درنگ می کنند..خاموش باشد دل من بگذار سپیده دم صبح بدمد.کسی که شکیباست و منتظر صبح می ماند , طلوع خورشید را خواهد دیدوکسی که روشنایی را دوست می دارد روشنایی نیزاو را دوست خواهد داشت.
جبران خلیل جبران
Blue_Lover_Yass

Sunday, January 22, 2006

وداع



اگر روزی رسد دستم به دامانت
کنم جان را به قربانت
ولی بی لطف و احسانت چگونه؟
شوم نا خوانده مهمانت چگونه؟

تو معبود منی
بگذار داد از دل بگیرم
پناهم ده
که بر سقف حرم منزل بگیرم

تو دریایی و من
تنها غریق مانده در باران
تو فانوس رهم شو
تا ره ساحل بگیرم

در این بازار بی مهری
به دیدار تو شادم
تو شادم کن
که سوز غم بر آمد از نهادم

تو می گفتی صدایم کن
زسوز سینه هر شب
صدایت می زنم
اما رسی ایا به دادم؟

کمک کن
تا ابد تنها به تو عاشق بمانم
به کوی عاشقی
شعر خوش ماندن بخوانم