Friday, November 23, 2007



چه غریب مانده ایی ای دوست
نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری
نه ز یار انتظاری
غم اگر به کور گویم
بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی
نتوان کشید باری
سحرم کشیده خنجر
که چرا شبم نکشته است
تو بکش
تو بکش
تو بکش که تا نیافتد
دگرم به شب گذاری