Friday, November 23, 2007



چه غریب مانده ایی ای دوست
نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری
نه ز یار انتظاری
غم اگر به کور گویم
بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی
نتوان کشید باری
سحرم کشیده خنجر
که چرا شبم نکشته است
تو بکش
تو بکش
تو بکش که تا نیافتد
دگرم به شب گذاری

7 comments:

N/A said...

با سیاهی های چشمت قفل شب وا می شود
آفتاب از روزن چشم تو پیدا می شود

صبح با دلشوره های کودکی سر می رسد
چشم هایت یک دریچه رو به فردا میشود

از سرانگشتان تو گلواژه ها قد می کشد
واژه های گنگ شعرم با تومعنا می شود

واژه واژه آبی احساس تو سر مشق من
بیت بیت شعر هایم رنگ رویا می شود

باتوحسی ازپرستش تا همیشه با من است
سجده هایم رو به اوغرق تمنا می شود

کاش یک شب گم شوم در چشمهای خیس تو
کاش یک شب گم شوم ای کاش آیا می شود؟

N/A said...
This comment has been removed by the author.
N/A said...

برای چندمین بار از تو گفتم
که شهر عشق تو پایان ندارد

به یادت هست زخمی بر دلم هست
که جز لبخند تو درمان ندارد

زلالی تو به رنگ اشک برکه
تو با روح شقایق آشنایی

تو در ایینه سرخ غزل ها
همیشه ابتدا و انتهایی

کنار پنجره تنهای تنها
میان هاله ای از غم نشستم

تو آرایشگر چشمان موجی
و من زیباییت را می پرستم

تو با بارانی از جنس نیازم
مرا به ساحل ادراک خواندی

و با زیباترین فانوس دریا
مرا تا قعر دریا ها رساندی

تو روز جشن میلاد سپیده
به باران یک سبد لبخند دادی

تو دست زرد یاس خسته ای را
به چشم عاشقان پیوند دادی

تمام سرزمین آرزو را
به دنبال گلستان تو گشتم

میان سقف گیتی را گشودم
پی یک قطره باران تو گشتم

میان کوچه باغ سبز یادت
ترنم های سرخ آرزو بود

و در ایوان چشمت یک پرستو
همیشه با دلم در گفتگو بود

قسم به آه نرم و خیس ساحل
قسم به آرزوی پاک دریا

قسم به ابتدای شعر پرواز
قسم به انتهای باغ دنیا

تو چون واژه نیلوفری رنگ
میان دفتر دل ماندگاری

اگر شهر نگاهت فرصتی داشت
به یادم باش در هر روزگاری

N/A said...

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

زندگی جذبه دستی است که می چیند

زندگی نوبر انجیر سیاه، در دهان گس تابستان است

زندگی، بعد درخت است به چشم حشره

زندگی تجربه شب پره در تاریکی است

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست

خبر رفتن موشک به فضا

لمس تنهایی ماه

فکر بوییدن گل در کره ای دیگر

زندگی شستن یک بشقاب است

زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است

زندگی ((مجذور)) آینه است

زندگی گل به ((توان)) ابدیت

زندگی ((ضرب)) زمین در ضربان دل ها

زندگی ((هندسه)) ساده و یکسان نفس هاست

هرکجا هستم، باشم

آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچ های غربت؟

N/A said...
This comment has been removed by the author.
N/A said...

بخواب ای دختر آرام مهتاب
ببین گلهای میخک خسته هستند

تمام اشک هایم تا بخوابی
میان مخمل چشم شکستند

بخواب ای پونه باغ شکفتن
گل اندوه امشب زرد زردست

هوا را زرد کرده عطر پاییز
فضای پک ایوان سرد سردست

بخواب ای غنچه بی تاب احساس
فضای شهر شب بو ها طلایی ست

بهار سبز عاشقها خزانست
خزان بی قراران بی وفایی ست

بخواب ای مرغ نا آرام دریا
گل آرامشم تنهای تنهاست

اگر امشب ز بی تابی نخوابی
دلم تا صبح در چنگال غم هاست

بخواب ای شبنم نیلوفر دل
دو چشمان تو رنگ موج دریاست

میان کوچه های زندگانی
گل شادی فقط در باغ رویاست

بخواب ای هدیه ناز سپیده
که دنیا یک گذرگاه عجیب است

همیشه نغمه مرغان عاشق
پر از یک حس نمناک و غریب است

بخواب ای برگ تبدار شقایق
بدان عاشق همیشه ارغوانی ست

همین حالا کنار بستری سرد
دلی در آرزوی مهربانی ست

بخواب ای لذت سرشار پرواز
فضای قلب شب بو ها بهاری است

پرستو هم نمی ماند به یک شهر
همیشه هجرتش از بی قراری است

بخواب ای بوته ناز گل سرخ
تمام شاخه ها از غم خمیدند

تمام کودکان در خواب نوشین
به اوج آرزوهاشان رسیدند

بخواب ای یادگار شهر رویا
که اشکم گونه ها را سرخ و تر کرد

شبی مثل همین شب توی پاییز
دلم به غربت یاسی سفر کرد

بخواب ای راز سبز آرزویم
علاج درد پیچک ها رهایی ست

اگر دیدی گلی می لرزد از اشک
بدان اندوهش از رنج جدایی است

بخواب ای آشنا با خلوت شب
دلم در آرزویت تنگ تنگ است


نمی دانی که تو وقتی بیایی
بلور اشکهایم چه قشنگ است

بخواب ای آفتاب بی غروبم
شب تنهایی دل ها درازست

دعایت می کنم هر شب همین وقت
که درهای دعا تا صبح بازست

N/A said...

ستاره گم شد و خورشید سر زد
پرستویی ز بام خانه پر زد

در آن صبحم صفای آرزویی
شب اندیشه را رنگ سحر زد

پرستو باشم و از دام این خاک
گشایم پر به سوی بام افلاک

ز چشم انداز بی پایان گردون
در آویزم به دنیایی طربناک

پرستو باشم و از بام هستی
بخوانم نغمه های شوق و مستی

سرودی سر کنم با خاطری شاد
سرود عشق و ‌آزادی پرستی

پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی

بهاران را برم هر جا نویدی
جوانان را دهم هر سو پیامی

تو هم روزی اگر پرسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم

وگر پروا کنم بر من نگیری
که می ترسم زنی سنگی به بالم