Friday, September 14, 2007

انتظار



ای از همه زیباتر،عمریست شکیبایم
هرچند که دل خسته هرچند که تنهایم


تو صبح بهارانی با نور و نسیم و رنگ
من پنجره ای بسته ، همسایه دریایم


دیریست که می بینم ، ای پاکتر از رویا
در مذهب ناب تو من عاشق و شیدایم


از وسعت چشمانت یک روزنه می خواهم
تا زنده شود با تو امروزم و فردایم


رویای تو را باید طرحی بزنم در شعر
ای واِژه زیبایی، ای طرح غزلهایم


لبریز از احساسی ، آنوقت که بازآیی
می آیی و می بخشی شوری به نفسهایم


××××××××××××××××××××××××××××××××××


السلام علیک یا صاحب الزمان

1 comment:

N/A said...

مى‏آيد از سمت زلال عشق
مردى كه روح سبز باران است
در دستهايش آب و آيينه
با او زلال چشمه‏ساران است
مى‏آيد از سمت نسيم و نور
صبحى كه سرشار از شكفتن‏هاست
روحش قرين آسمانى سبز
آبى‏تر از فصل بهاران است
مى‏آيد از آنسوى درياها
در امتداد روشن فردا
با آب و آتش با نگاهى سبز
آرامشى همراه طوفان است
در رويش سبز صداى او
در انتشار عطر لبخندش
اين فصل، فصل زرد بغض و درد
اين فصل غربت رو به پايان است
فردا هزار آيينه عطر نور
در كوچه‏هاى شهر مى‏پيچد
فردا سرآغاز زلالى‏هاست
فصل بلوغ سبز انسان است


و ای نهایت سبز

روزی اگر که آمدی و عاشقت نبود
یک فاتحه نوازش اهل قبور کن