Saturday, June 25, 2005

غريب آشنا


غریب آشنای من چشم تو آزادی من
تبسم لبهای تو غزل غزل شادی من
تو نبض سبز بودنی تو راحت ناب منی
تو قله ی سپید عشق زیباترین خواب منی
بگو که قلبت با منه وجود تو مال منه
بگو که اسمت تا ابد روی لب لال منه
بودن توهمه بهار آفت باغ انتظار
دل نداره بی تو دمی تو سینه آرو م و قرار
مروارید اشک چشام دعا های نیمه شبام
حاصلش این بوده تو رو من می بینم امروز باهام
چشمام فانوس راه تو عشقم حریم راز تو
بوی تو داره نفسام از دم بی نیاز تو
تو رو باید گذاشت رو سر فقط صدات کرد تاج سر
بهت فقط گفت که عزیز نگفت که از گل نازکتر
آهای خدای مهربون من دوستتم تا پای جون
اونی که بخشیدی به من یه وقت نره از خونمون
بذار که حس داشتنش وقتی تو خواب می چینمش
همه غرور من باشه تا با خودم می بینمش
تقديم به دوست وفادار و عزيزم :ژيلا جان :غريب آشنا
hph

No comments: