Friday, December 05, 2008

!آه باران



ریشه در اعماق اقیانوس دارد-شاید-

این گیسو پریشان کرده

بید وحشی باران

یا,نه,دریائی ست گوئی ,واژگونه,بر فراز شهر ,

شهر سوگواران

ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر,با تشویش :

رنگ این شب های وحشت را

تواند شست آیا از دل من ؟!

*

چشم ها و چشمه ها خشکند.

روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ,

همچنان که نام ها در ننگ!

هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد.

آه باران! ای امید جان بیداران !

بر پلیدی ها آیا چیره خواهی شد ؟!

8 comments:

Anonymous said...

نگاه می کنم به چشمانت

و میبینم که در امتداد آن کوچه باران خورده

در کنج تاریک تنهاییت

شمع روشن کرده ای

باران می بارد

و چشمانت خیس می شوند

نگاه می کنم به چشمان باران خورده ات

نگاهت به شمعیست که زیر باران

خاموش می شود

N/A said...

امروز در سبزی فضا تنها بودم
و آسمان هم ابری بود.
نم ، نمک باران بارید
و کم ، کمک باران وحشی شد.
یک اقاقی سرپناهم شد.

باران ایستاد
اما صدای چک ، چکش در ذهنم همچنان جاری بود.
نا گاه نسیمی پر کرد ابعاد حضور مرا
آنچنان در درونم محو صدای باران بودم
که روحم بی اراده با او راهی شد.
رفت و سبکی پروانه را احساس کرد
رفت و روی خیس بنفشه های لب جوی نشست
روی رزهای صد پر و پرپر ، پرواز کرد.
همسفر هر دانه ی توت شد تا زمین
و به سیرابی چمن لبخندها زد.

در ذهن من هم باران ، آرام قطع شد
و روحم با یک سبد پر از تازگی ، به احساسم بازگشت.

حال حس ، طراوت دارم
از درون دارم جوانه می زنم
باز میخواهم سبز شوم
سبز تا همیشه

کاش باز هم باران ببارد

N/A said...


تو یعنی نم نم بارون
رو تن قشنگ بیشه

اون طلسم عاشقونه
که می مونه تا همیشه

تو صدای خنده هامی
یه طنین تا اوج رویا

تو یعنی یه جای خلوت
تو تلاطم یه دریا

تو سکوت سرخ عشقی
که پر از حرفای نابه

می دونم هستی یه جایی
امّا دیدنت یه خوابه

تو تبلور یه حسّی
التهاب دل تو سرما

خنکای سبز سایه
توی فصل داغ گرما

تو یعنی نم نم بارون
رو تن قشنگ بیشه

تو صدای زنگ عشقی
مهربونی و پر احساس

دل تو آبی و ساده
به بزرگی یه دریاس

تو یعنی گمشده ی من
که به وسعت نگاهم

بی قرار دیدن تو
عاشقونه چشم به راهم

تو یعنی نم نم بارون
رو تن قشنگ بیشه

اون طلسم عاشقونه
که میمونه تا همیشه

N/A said...

دلم را برایت پاک کردم کنار گذاشتم
برات همه گلها را چیده ام توی گلدان روی میز است

تمام لحظات خیس زیر باران را
و تمام روزهای آقتابی با تو بودن را فهرست کردم

می خواهم ببینمت باری دیگر
نشانت دهم تمام خاطراتمان را

ساعتی از انتظارم می گذرد ...
دلم برایت تنگ شده ...

پرستو های مهاجر هم این را فهمیده اند
که باران این روزها بی دلیل نمی بارد

و آسمان تنها دلیل سرخ بودنش تنهاییش است

N/A said...

باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار
...

N/A said...

امشب چه دلتنگـــــم اگـر باران نبــــارد
این روح وحشی ســـر به دریا می گــــذارد

گم کرده ای دارم که می دانم همین جاست

می گـــردم اما هیــــــچ آثــاری نـــــــدارد

ای غفلت پیوستـــــه ! هنــگام هبــوط است
این نوح ما را هـــم به طوفــــــان می سپــارد

ای لاله چنـــدی ســـرخ رو بودی ولی یار
می خواهـــــــد امشب در دلت داغــــی بکارد

از عشق پرسیدی ! چه آشــوب غریبی است
این مـــوج سینوســـی که میـــــرایی نـــدارد

N/A said...

حسن باران اين است
كه زميني ست، ولي آسماني شده است
و به امداد زمين مي آيد
حسن باران اين است كه مرا ميبرد از خويش به عشق
و مرا بر ميگرداند از عشق به خويش
شعر ميخواند در گوش من آرام آرام
هيچ ميداني اين قطره كه بر گونه ي زيباي
تو ريخت از كجا آمده بود؟
از كدام اقيانوس؟
از كجاي عالم؟
و چه راهي پيموده ست در هوا ابر؟
هيچ ميداني
اين قطره كه بر گوشه ي لبخند تو ريخت
آه و اندوه كدامين ماهي ست
كه به تور صیاد افتادست؟

N/A said...

کوچيک تر که بودم
فکر مي کردم بارون اشک خداست
ولي مگه خدا هم گريه مي کنه چرا بايد دل خدا بگيره؟
دوست داشتم زير بارون قدم بزنم
تا بوي خدا رو حس کنم
اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت
کمي بنوشم تا پاک و آسماني بشم
آسمون که خاکستري مي شد دل منم ابري ميشد
حس ميکرم که آدما دل خدا روشکستند
و يا از ياد خدا غافل شدند
همه مي گفتند باران رحمت خداست
ولي حس کودکانه من مي گفت:
خدا دلش از دست آدما گرفته